-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آشنا هر خار را از قصهٔ ما ساختی در بیابان جنون بردی و رسوا ساختی
2 جرم ما از دانه ئی تقصیر او از سجده ئی نی به آن بیچاره میسازی نه با ما ساختی
3 صد جهان میروید از کشت خیال ما چو گل یک جهان و آنهم از خون تمنا ساختی
4 پرتو حسن تو می افتد برون مانند رنگ صورت می پرده از دیوار مینا ساختی
5 طرح نو افکن که ما جدت پسند افتاده ایم این چه حیرت خانه ئی امروز و فردا ساختی