- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کرد دیوانهای به چاه نگاه عکس خود را بدید در ته چاه
2 سنگی افتاده بد به راه اندر هشت آن سنگ را بهچاه اندر
3 مردم شهر رنجها بردند تا که آن سنگ را برآوردند
4 توپی آن سنگ اوفتاده به چاه عاقلان در تو می کنند نگاه
5 وقت بسیارکرد باید صرف تا برونت کشید از آنچه ژرف
6 پدرت فتنه بود و مادر شر نیک مانی به مادر و به پدر
7 هرکه زی مردمان وجیه بود زی تو پتیاره و کریه بود
8 وان که نزد تو آبرو دارد دست پیش کسان برو دارد
9 وه چه خوش گفت اوستاد طریق زاد سرو حدیقهٔتحقیق
10 « کآدمیچون بداشتدستازصیت هرچهخواهیبکن کهفاصنعشیت»