ای به نظاره کرده رو موکب ماه من نگر از جامی غزل 170

ای به نظاره کرده رو موکب ماه من نگر

1 ای به نظاره کرده رو موکب ماه من نگر خیل بتان سپاه او حشمت شاه من نگر

2 پی سپرم به راه او باور اگر نمی کنی جسته ز نعل تو سنش شعله آه من نگر

3 هست کلاه بندگیش افسر سربلندیم چون مه نوسپهرسا ترک کلاه من نگر

4 باغ تر است و تازه او خشک گیاه او منم رفته به صرصر غمش خشک گیاه من نگر

5 دانه اشک شد روان بر رخ زردم از مژه حاصل تخم مهر او دانه و کاه من نگر

6 باد گشاد برقعش زلف گرفت جای او مانع دولت آمده بخت سیاه من نگر

7 پای بر آستانه زد کفش به سر چو جامیم بر سر تخت سلطنت افسر جاه من نگر

عکس نوشته
کامنت
comment