تو گویی هست از شیخ محمود شبستری گلشن راز 12

شیخ محمود شبستری

آثار شیخ محمود شبستری

شیخ محمود شبستری

تو گویی هست این افلاک دوار

1 تو گویی هست این افلاک دوار به گردش روز و شب چون چرخ فخار

2 وز او هر لحظه‌ای دانای داور ز آب وگل کند یک ظرف دیگر

3 هر آنچه در مکان و در زمان است ز یک استاد و از یک کارخانه است

4 کواکب گر همه اهل کمالند چرا هر لحظه در نقص و وبالند

5 همه درجای و سیر و لون و اشکال چرا گشتند آخر مختلف حال

6 چرا گه در حضیض و گه در اوجند گهی تنها فتاده گاه زوجند

7 دل چرخ از چه شد آخر پر آتش ز شوق کیست او اندر کشاکش

8 همه انجم بر او گردان پیاده گهی بالا و گه شیب اوفتاده

9 عناصر باد و آب و آتش و خاک گرفته جای خود در زیر افلاک

10 ملازم هر یکی در منزل خویش بننهد پای یک ذره پس و پیش

11 چهار اضداد در طبع مراکز به هم جمع آمده، کس دیده هرگز؟

12 مخالف هر یکی در ذات و صورت شده یک چیز از حکم ضرورت

13 موالید سه گانه گشته ز ایشان جماد آنگه نبات آنگاه حیوان

14 هیولی را نهاده در میانه ز صورت گشته صافی صوفیانه

15 همه از امر وحکم داد داور به جان استاده و گشته مسخر

16 جماد از قهر بر خاک اوفتاده نبات از مهر بر پای ایستاده

17 نزوع جانور از صدق و اخلاص پی ابقای جنس و نوع و اشخاص

18 همه بر حکم داور داده اقرار مر او را روز و شب گشته طلبکار

عکس نوشته
کامنت
comment