- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای تو چون محمود و من در بندگی همچون ایاز بی نیاز از خلق و خلقی را به دیدارت نیاز
2 ای صبا با زلف یارم چند بازی کز حسد سوختم بازی رها کن بیش ازین با او مباز
3 هر که را افتاد بر محراب ابروی تو چشم کافرست ار پیش محرابت نیاید در نماز
4 در میان بندگانت بنده ای بیچاره ام سایه ی رحمت مگیر از بنده بیچاره باز
5 گفته بودی کار مسکینان بسازم بعد ازین نیست مسکین تر ز من کار من مسکین بساز
6 می زنم بر روی چون زر سکّه ی سیماب اشک تا تنم در بوته ی مهر تو آید در گداز
7 سرو ناز از رشک آن قامت قیامت می کند یک زمان بخرام تا از پا درآید سرو ناز
8 از نیاز من حذر کن گاه گاه ای نازنین جانم از نازت به جان آمد مکن زین بیش ناز
9 گرچه باز از جور چرخ نامساعد شد زبون جان نیارد برد گنجشک ضعیف از چنگ باز
10 تا جهان بودست احوال جهان را لازمست هر فرازی را نشیب و هر نشیبی را فراز