ای نور دیده یک شبی از جهان ملک خاتون غزل 1155

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

ای نور دیده یک شبی ما را ز وصلت شاد کن

1 ای نور دیده یک شبی ما را ز وصلت شاد کن وز بند روز هجر خود یکدم مرا آزاد کن

2 کاشانه ی جان من غمگین خرابست از غمت بازآ به عدل وصل خود کلّ جهان آباد کن

3 دل بردی از دستم ولی افکندی اش در پای غم آخر که گفتت دلبرا با ما همه بیداد کن

4 یکدم فراموشم نه ای از دل که دل خود جای تست آنگه که بشکیبد دمی آخر ز لطفش یاد کن

5 گر خانه ی عشق رخش معمور می خواهی دلا دل بر جفای او بنه پابستش از بنیاد کن

6 تا کی کشی ای دل جفا از جور یار بی وفا از غایت بیداد او رو در جهان فریاد کن

7 از دست جورت خون دل از دیده می بارم مدام گر نیست رحمی بر منت بر اشک مردم زاد کن

عکس نوشته
کامنت
comment