1 ای ترک بده باده گلفام که عیدست وز دست مده جام غم انجام که عیدست
2 از رنج مه روزه چو جستی بسلامت بزم طرب آرای بهنگام که عیدست
3 اعلام طرب عاقل اگر می نفرازد او را ز سر علم کن اعلام که عیدست
4 می رونق ایام نشاط و طرب آمد دریاب کنون رونق ایام که عید است
5 از تلخی می شاید اگر ترک شکر لب شین ین کندم بار دگر کام که عیدست
6 ابروی تو چون ماه نوام دوش گه شام فرمود که می نوش هم از بام که عیدست
7 ای ابن یمین چند نشینی بدر زهد برخیز سوی میکده بخرام که عیدست