- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خنده ای زد لب تو بر من گریان که مپرس شاکرم از لب خندان تو چندان که مپرس
2 یاد آن روز که سر دهنت پرسیدم لب گرفتی ز سر ناز به دندان که مپرس
3 روزی از بیم کسان زیر لبم پرسیدی یافتم ذوقی ازان پرسش پنهان که مپرس
4 سر خوبانی و سامان جهان آشوبان بی تو زانسان شده ام بی سر و سامان که مپرس
5 بامدادان که به گردن فکنی خلعت ناز فتنه ها برزندت سر ز گریبان که مپرس
6 چه غم از ضربت چوگان ملامت که بود با خودم حالی ازان گوی زنخدان که مپرس
7 بی تو جامی چو تنی مانده ز جان است جدا از تن خویش که می گویدت ای جان که مپرس