- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای کوکب امید شبی کاش برآیی ای شام الم کاش که روزی به سرآیی
2 گفتی که شب مرگ بیایم به بر تو امشب شب مرگ است گر امروز بیایی
3 چون گوش به فریاد من آن ماه ندارد ای آه چرا بیهده از سینه برآیی
4 آتش فکنی یکسره در خرمن هستی روزی ز پس پرده اگر رخ بنمایی
5 پر عنبرسارا کنی این حقه ی گردون گر یک گره از طره ی مشکین بگشایی
6 بگرفته دل ما بر ما خوی بد ما ای کاش به یک عشوه دل ما بربایی
7 جستم دل خود را و نشان پیش تو دادند اما چه ثمر چونکه ندانم تو کجایی
8 عکس رخ او را به نظر گیر «صفایی» تا زنگ غم از آینه ی دل بزدایی