- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 می دو چشم تو ندانم ز چه پیمانه زدند که ره دین و دل عاقل و دیوانه زدند
2 توئی آنشمع که هر شام ملایک تا صبح در هوای تو پروبال چو پروانه زدند
3 کشم از دیر چسان پا که در آن مغبچگان ره دین و دلم از جلوه مستانه زدند
4 خسرو ملک جنونم بر من مجنون کیست کاول این قرعه بنام من دیوانه زدند
5 سوخت جامی ز می عشقم و پیداست که چیست حال آنان که از این می دوسه پیمانه زدند