دانی چه مصلحت را از حکیم نزاری قهستانی غزل 5

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

دانی چه مصلحت را بل غاغ شد بخارا

1 دانی چه مصلحت را بل غاغ شد بخارا تا این ستیزه گاران بی دل کنند مارا

2 زین قوم در خراسان الاّ بلا نخیزد شکلی کنید و دفعی بنشستن بلا را

3 گفتم از آن جماعت یاری به چنگم آید آن دل که داشتم نیز از دست شد قضا را

4 یاری چنان که باید دیدم ولی دریغا گر التفات کردی در عشق مبتلا را

5 ترکی که گر به دعوی از خانقه در آید از دین و دل بر آرد پیران پارسا را

6 گر زلف تاب داده باز افکند به گردن از نافه ی نغوله مشکین کند صبا را

7 گر فرق او ببیند بالای ماه رویش خط در کشد منجّم بر چرخ استوا را

8 در ملک خوب رویی آخر چه کم بباشد گر بوسه یی ببخشد خشنودی خدا را

9 زر باید ای نزاری تا کی خروش و زاری تمکین نمی کند کس درویش بینوا را

عکس نوشته
کامنت
comment