تو می دانی که جز تو کس از جهان ملک خاتون غزل 957

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

تو می دانی که جز تو کس ندارم

1 تو می دانی که جز تو کس ندارم بدین امید روزی می گذارم

2 نمی دانم چرا چون زلف خوبان مسلمانان پریشان روزگارم

3 دل از دستم برفت اندر فراقش شبی نگرفت دست دل نگارم

4 مرا بر دل ز هجران بار بسیار بده باری مرا در وصل بارم

5 که در هجران رویت ای دلارام همیشه خون دل از دیده بارم

6 اگرچه عاشقان بسیار دارد بگو آخر که من کی در شمارم

7 به بستان جهان گر خود گلی هست منش از آب دیده باز بارم

عکس نوشته
کامنت
comment