ای از عمادالدین نسیمی دیوان اشعار فارسی 4

1 ای شاه تخت «من عرف » شد نقد طاعاتم تلف

2 در بقاء بحر لطف دستم تو گیری از شرف

3 تا دامنت آرم به کف یا حضرت شاه نجف

4 در بند عصیانم اسیر دارم گناهان کبیر

5 ای بی مثال و بی نظیر! الحق تویی شاه و امیر

6 افتاده ها را دست گیر یا حضرت شاه نجف!

7 شاها! ولی و داوری مردان عالم را سری

8 هم رهنما و رهبری ساقی حوض کوثری

9 هم یاور و هم سروری یا حضرت شاه نجف!

10 سلطان و شاه کاملی دارم به مهرت خوشدلی

11 شد صبح ایمانم جلی گویم ز راه مقبلی:

12 یا شاه مردان! یا علی! یا حضرت شاه نجف

13 مقصود ذات آدمی در محیط اعظمی

14 هم اعظمی هم اعلمی موسی ید و عیسی دمی

15 سلطان هر دو عالمی یا حضرت شاه نجف!

16 دشمن ز تیغت سینه چاک از تیغ غم بادا هلاک

17 ایمان و مولای تو پاک دیگر ندارد هیچ باک

18 آن را که برداری ز خاک یا حضرت شاه نجف!