ای زلف پرشکن تو سراپا از آشفتهٔ شیرازی غزل 1003

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

ای زلف پرشکن تو سراپا شکسته‌ای

1 ای زلف پرشکن تو سراپا شکسته‌ای گویا ز بار خاطر عشاق خسته‌ای

2 عاشق نه‌ای چیست سرافکنده‌ای به پیش دیوانه نیستی و سلاسل گسسته‌ای

3 مجنون نه‌ای برای چه حیران و واله‌ای هندو نه‌ای ز چیست بر آتش نشسته‌ای

4 چون شاخ پر ثمر متمایل ز هر طرف از بس که سر به حلقه فتراک بسته‌ای

5 آیا به قصد کیست نگاهت که کرده راست هرسو روان ز طره طرار دسته‌ای

6 آشفته دل به حلقه خطش اسیر ماند زلفش در این گمان که تو از بند جسته‌ای

7 در مدحت علی زبانت چو عجز داشت ای خامه زآن سبب سر خود را شکسته‌ای

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر