1 ای فتنه چشم تو جهانی می کن نظری به ناتوانی
2 پیوسته به قصد ما ز ابرو تا گوش کشیده ای کمانی
3 هر کس برت آورد متاعی ماییم و همین حقیر جانی
4 هستم سگکی بر آستانت خرسند ز تو به استخوانی
5 سررشته عشق کی توان یافت نایافته ازان میان نشانی
6 گر اشک چو در قبولت افتد در پای تو ریزمش روانی
7 شد جامی ازان دهان و عارض صاحب نظری و نکته دانی
دیدگاهها **