1 ای سفله بس که گفته تو خنده آورد خوانند مردمان پی دفع ملالتش
2 گفتی بود جزالت شعرم چنانکه آب خواهد فرو رود به زمین از خجالتش
3 آری به هر که شعر بری لت بود جزاش کو شعر کس که باشد ازینسان جزا لتش
1 از حسن آن بصری نافذ بصر نکته ای آرند عجب مختصر
2 کز دل غفلت زده گر دم فشاند آن نفس پاک که حجاج راند
1 ای ز وجود تو نمود همه جود تو سرمایه بود همه
2 مبدع نوی و کهن ما تویی هست کن و نیست کن ما تویی
1 ای ز کرم چاره گر کارها مرهم راحت نه آزارها
2 روشنی دیده بینندگان پردگی پرده نشینندگان