1 ای سفله بس که گفته تو خنده آورد خوانند مردمان پی دفع ملالتش
2 گفتی بود جزالت شعرم چنانکه آب خواهد فرو رود به زمین از خجالتش
3 آری به هر که شعر بری لت بود جزاش کو شعر کس که باشد ازینسان جزا لتش
1 اختر برج شرف کاینات گوهر درج صدف کاینات
2 جنبش اول ز محیط قدم سلسله جنبان وجود از عدم
1 چون سلامان آن نصیحت گوش کرد بحر طبع او ز گوهر جوش کرد
2 گفت شاها بنده رای توام خاک پای تخت فرسای توام
1 دید مجنون را یکی صحرا نورد در میان بادیه بنشسته فرد
2 ساخته بر ریگ ز انگشتان قلم می زند حرفی به دست خود رقم