1 ای بر دل هرکس ز تو آزار دگر بر خاطر هر کسی ز تو بار دگر
2 رفتی به سفر عظیم نیکو کردی آن روز مبادا که تو یک بار دگر
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 مرا دلیست ره عافیت رها کرده وجود خود هدف ناوک بلا کرده
2 ز جور چرخ ستم دیده و رضا داده ز خوی یار جفا دیده و وفا کرده
1 ناگاه هوش و صبر من آن دلربا ببرد چشمش به یک کرشمه دل از دست ما ببرد
2 بنمود روی خوب و خجل کرد ماه را بگشاد زلف و رونق مشگ ختا ببرد
1 دگر برون شدنم زین دیار ممکن نیست دگر غریبیم از کوی یار ممکن نیست
2 مرا از آن لب شیرین و زلف عارض تو شکیب و طاقت و صبر و قرار ممکن نیست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به