ای خاک نعل توسن تو تاج سرکشان از جامی غزل 725

ای خاک نعل توسن تو تاج سرکشان

1 ای خاک نعل توسن تو تاج سرکشان دیوانه جمال تو خیل پریوشان

2 خواهند سرو و گل که به راهت شوند خاک روی که گشت باغ روی مست و سرخوشان

3 دی می شدی سواره و من بوسه می زدم هر جا ز نعل اسب تو می یافتم نشان

4 مردم ز شوق آن لب میگون خدای را کز جام نیم خورد خودم جرعه ای چشان

5 روبد ره تو سنبل مشکین چو بگذری بر طرف باغ زلف معنبر به پاکشان

6 بستی نقاب و صولت صبرم فرو شکست بنمای روی و شعله شوقم فرونشان

7 جامی که مرد تشنه لب از شوق لعل تو می نوش و جرعه ای دو سه بر خاک او فشان

عکس نوشته
کامنت
comment