ای هجر تو چو کوه و دل از آشفتهٔ شیرازی غزل 1011

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

ای هجر تو چو کوه و دل مستمند کاه

1 ای هجر تو چو کوه و دل مستمند کاه این کوه را ز کاه بگردان به یک نگاه

2 با غیر مهربانی و با دوست سرگران نامهربان بتا ز دل سنگ آه آه

3 با روز و هجر و شام فراقم به سوز و ساز مهر است شمع روشن و ماهم بود گواه

4 ما و رقیب را بود این فرق در جهان کاو با تو روبرو بود و چشم ما به راه

5 بی‌مهر ماه من به رقیب است مهربان این مهر و کین که دیده بدو ران ز مهر و ماه

6 برکش خدای را ز میان تیغ امتحان تا رفع گرددت ز من و غیر اشتباه

7 در کوی مِی‌فروش نباشد نعال و صدر یکسان بود به محفل مستان گدا و شاه

8 از بس که داد زلف رسن بازو ریسمان یوسف‌صفت فکنده دل عاشقان به چاه

9 دستت بشو ز خون که نباشد گواه حشر بنمای رخ که داد بگیری ز دادخواه

10 در راه عشق دین و دل و جان سپرده‌ای در این سرا کسی نرسیده به مال و جاه

11 لیلی بگو که بارش گیرد زاشتران کامشب گرفته راه تو مجنون ز اشک و آه

12 آشفته دل به رشته مهر علی ببند تا بگسلد علاقه جانت ز ماسواه

13 شاهنشه ولایت معنی ولی حق آئینه‌دار سر ازل مظهر الله

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر