1 ای قصر بلند آسمان پیش تو پست خلقت همهٔ زیردست از روز الست
2 بر تافته روزگار دستم به جفا دریاب و گرنه میرود کار ز دست
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 دوستم با تو به حدی که ز حد بیرونست دشمنم نیز به نوعی که ز شرح افزون است
2 معنی دوستی از گفت و شنو مستغنی است صورت دشمنی آن به که نگویم چونست
1 دل میشود هر روز خون تا او ز دل بیرون شود امروز هم شد اندکی فردا ندانم چون شود
2 اشکی که میدارم نهان از غیرت اندر چشمتر که برکشایم یک زمان روی زمین جیحون شود
1 گشته در راهت غبار آلود روی زرد ما میرسیم از گرد راه اینست راه آورد ما
2 در هوای شمع رویت قطرههای اشک گرم دم به دم بر چهره میبندد ز آه سرد ما
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به