1 ای یار اگر از بدو ازل وصلی نیست پس متقلبات عصر را اصلی نیست
2 گر نه ز برای اتصال من و تست پس چیست که هیچ وصل بی فصلی نیست
1 برفت و بر سر آتش نشاند یار مرا به پای حادثه افکند روزگار مرا
2 گر آشکار کند آب دیده راز دلم میان آتش سوزان چه اختیار مرا
1 غذا چون کنم دردی از آفتاب موافق تر الحق می از آفتاب
2 بیا ساقیا ساغری ده به من که عکسش بریزد خوی از آفتاب
1 از مقالت ملالت افزاید قصه گر مختصر کنم شاید
2 یک دو بیت ار بود پسنده شاه بس بود قصه می کنم کوتاه