- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای دل شوریده جان، نیست شو از هر چه هست کز پی تاراج دل، عشق برآورد دست
2 منکر صورت نشد، عارف معنی شناس راه به معنی نبرد عاشق صورت پرست
3 از پی محنت شود، مست محبت، مدام هر که شراب بلی، خورد ز جام الست
4 بزم وصال تو را، چشم تو خوش ساقی است کز نظرش میشود، مردم هشیار مست
5 خادم نقاش فکر، نقش رخت سالها خواست که بر لوح جان، بندد و صورت نبست
6 یک سحر از خواب خوش، چشم خوشت بر نخاست دست ندادش شبی، با تو به خلوت نشست
7 از سر من گر قدم، باز گرفتی چه شد لطف تو صد در گشاد، یک در اگر بست بست
8 کام دل خویش یافت، هر که به درد تو مرد درد دل خویش جست، هر که ز درد تو جست