ای دل مجروح مهجور پریشان از جهان ملک خاتون غزل 746

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

ای دل مجروح مهجور پریشان روزگار

1 ای دل مجروح مهجور پریشان روزگار همچو زلف دلبران پیوسته ای در نور و نار

2 کار تو بالا گرفت و کار ما از دست رفت در فراق روی او اینست ما را کار و بار

3 او ز حال زار ما گرچه فراغت باشدش دیده ی بختم نهاده روز و شب در انتظار

4 گفت صبری پیش گیر و بیش ازین انده مخور زانکه نوش از نیش باشد دایماً و گل ز خار

5 ما چو خاک راه تو خواریم و تو چون سرو ناز عیب کی باشد اگر روزی کنی بر ما گذار

6 نرگس سرمست در بستان فکنده سر به پیش تا که چشم دلفریبت کی کند دفع خمار

7 بنده گر بسیار داری در جهان عیبت که کرد لیکن از مهر و وفاداری یکی را گوش دار

عکس نوشته
کامنت
comment