- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ترا که صحبت اهل دلی نکرده فتوح بقای خضر چه دانی چه بود و کشتی نوح
2 شود چو چشمه خورشید نور بخش دلت گرت ز جام صفا می دهند وقت صبوح
3 چو راح در سرت افتد به راه عقل مرو که راح آفت عقل آمده ست و راحت روح
4 خوش است مستی و رندی بیا و می در ده که ما ز زهد و ورع توبه کرده ایم نصوح
5 رعایت دل عشّاق کن که وقت نیاز جهان خراب کند گوشه دل مجروح
6 مرا به شرح مگو کین بهشت و آن دوزخ که مرد اهل ز دیوانه نشنوند مشروح
7 لطیفه های نزاری نگر زخمریّات چه می کنی زمقامات مادح و ممدوح