-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تو را که زیر لبان روح یکجهان داری دو چشم خود زچه بیمار و ناتوان داری
2 چه بلبلی که تو صد باغ وقف نغمه تست چه نوگلی تو که یکشهر باغبان داری
3 زجور غیر شکایت مکن که یارت هست بجور خار بساز ایکه بوستان داری
4 حکیم گو نزند دم دگر زجوهر فرد تو را سزاست که معنیش در میان داری
5 تو با خیال میانش دلا خوشی همه شب بهیچ شب همه شب دست در میان داری
6 یکی بکشت یکی زنده گشت و دعوی کرد بکن تو دعوی معجز که این و آن داری
7 چه مرغی و زکدام آشیانه ای ای عشق که هر کجا که دلی هست آشیان داری
8 زبان تو عجب آتش فشاند شد آشفته چه آتشیست که اندر میان جان داری
9 زآستان علی سر مپیچ ای درویش روی بخانه اگر ره بر آستان داری