1 خود را به طریق چاره میباید کرد وز خلق جهان کناره میباید کرد
2 هم دل پر خون خموش میباید بود هم لب بر هم نظاره میباید کرد
1 ای شکر خوشهچین گفتارت سرو آزاد کرد رفتارت
2 بس که طوطی جان بزد پر و بال ز اشتیاق لب شکر بارت
1 تا دل ز کمال تو نشان یافت جان عشق تو در میان جان یافت
2 پروانهٔ شمع عشق شد جان چون سوخته شد ز تو نشان یافت
1 دولت عاشقان هوای تو است راحت طالبان بلای تو است
2 کیمیای سعادت دو جهان گرد خاک در سرای تو است
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند