1 باید خریدارم شوی تا من خریدارت شوم وز جان و دل یارم شوی تا عاشق زارت شوم
2 من نیستم چون دیگران بازیچه بازیگران اول به دام آرم ترا و آنگه گرفتارت شوم
1 خویشتنداری و خموشی را هوشمندان حصار جان دانند
2 گر زیان بینی از بیان بینی ور زبون گردی از زبان دانند
1 دل زود باورم را به کرشمهای ربودی چو نیاز ما فزون شد تو به ناز خود فزودی
2 به هم الفتی گرفتیم ولی رمیدی از ما من و دل همان که بودیم و تو آن نهای که بودی
1 نه دل مفتون دلبندی نه جان مدهوش دلخواهی نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی
2 نه جان بینصیبم را پیامی از دلارامی نه شام بیفروغم را نشانی از سحرگاهی
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به