1 در دیده عیان تو بوده ای من غافل در سینه نهان تو بوده ای من غافل
2 از جمله جهان تو را نشان می جستم خود جمله جهان تو بوده ای من غافل
1 ای شده زندان درم مشت تو بند بر آنجا ز هر انگشت تو
2 پیش که ایام کند رنجه ات گردش او تاب دهد پنجه ات
1 چاره نبود اهل شهوت را ز زن صحبت زن هست بیخ عمر کن
2 زن چه باشد ناقصی در عقل و دین هیچ ناقص نیست در عالم چنین
1 شه چو گشتی بعد چوگان باختن چون کمان مایل به تیر انداختن
2 از کمانداران خاص اندر زمان خواستی ناکرده زه چاچی کمان