ز مشک تر خطی داری و خالی از جامی غزل 956

ز مشک تر خطی داری و خالی

1 ز مشک تر خطی داری و خالی ندیده از تو مشکین تر غزالی

2 رخت خورشید وز هر جانبش خط کشیده از سواد شب هلالی

3 خیال آن میان می بندم آری بود با خویش هر کس را خیالی

4 ازان گل در نقاب غنچه مانده ست که از روی تو دارد انفعالی

5 بود شوق تو افزون گر چه بینم تو را هر روز و گل را بعد سالی

6 شود حالم دگرگون هر دم از تو ولی بی تو نیم در هیچ حالی

7 به کوی عشق جامی لب فرو بند که باشد هر مقامی را مقالی

عکس نوشته
کامنت
comment