حسن خویش از روی خوبان آشکارا کرده‌ای از جامی غزل 901

حسن خویش از روی خوبان آشکارا کرده‌ای

1 حسن خویش از روی خوبان آشکارا کرده‌ای پس به چشم عاشقان آن را تماشا کرده‌ای

2 ز آب و گل عکس جمال خویشتن بنموده‌ای شمع گل رخسار و ماه سرو بالا کرده‌ای

3 جرعه‌ای از جام عشق خود به خاک افشانده‌ای ذوفنون عقل را مجنون و شیدا کرده‌ای

4 گرچه معشوقی لباس عاشقی پوشیده‌ای آنگه از خود جلوه‌ای بر خود تمنا کرده‌ای

5 بر رخ از زلف سیه مشکین سلاسل بسته‌ای عالمی را بسته زنجیر سودا کرده‌ای

6 موکب حسنت نگنجد در زمین و آسمان در حریم سینه حیرانم که چون جا کرده‌ای

7 می‌کنی جامی گم اندر عشق اسم و رسم خویش آفرین بادا بر این رسمی که پیدا کرده‌ای

عکس نوشته
کامنت
comment