- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 لعل را بر آفتاب حسن گویا کردهای ز آفتاب حسن خود، یک ذره پیدا کردهای
2 قفل یاقوت از در درج دهن بگشودهای گوهر پاکیزه خویش آشکارا کردهای
3 در همه عالم نمیگنجی ز فرط کبریا در دل تنگم نمیدانم که چون جا کردهای
4 تا به قصد جان مسکین بر میان بستی کمر صدهزاران جان ز تار موی در وا کردهای
5 نکتهای با عاشقان در زیر لب فرمودهای عالمی اموات را در یکدم احیا کردهای
6 بعد ازین گر پیش چشمم بر کنار افکندهای در میان مردمم چون اشک رسوا کردهای
7 گفتهای احوال ما اشک سلمان فاش کرد از هوای خویش کن این شکوه کزما کردهای