ای بوده با تو ما را خویشی از کمال خجندی غزل 969

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

ای بوده با تو ما را خویشی و آشنائی

1 ای بوده با تو ما را خویشی و آشنائی با آشنای خویشت تا چند بی وفائی

2 دل میدهد گواهی کز ما دلت ملول است آری تو راست فرمان باری تو جان مائی

3 ما بنده ایم و عاجز تو حاکمی و سلطان گر لطف می نمائی اور جور می فزانی

4 گر عاقلی و مجنون بگذار عشق لیلی در عاشقی رها کن ناموس و پارسائی

5 نزدیک تر ز جانی نزدیک ما و با ما چون ماه روی خود را از دور می نمائی

6 آیا بود که یک شب ناخوانده بی رقیبان چون بخت ناگهانی ناگه ز در درآنی

7 بی خواب و خوردم از غم ای بخت من چه خسبی چون نیست بی تو عمرم ای عمر من کجایی

8 بیچاره ای که باشد همچون کمال بی دل در محنت غریبی در قصه جدایی

عکس نوشته
کامنت
comment