-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای بوده با تو ما را خویشی و آشنائی با آشنای خویشت تا چند بی وفائی
2 دل میدهد گواهی کز ما دلت ملول است آری تو راست فرمان باری تو جان مائی
3 ما بنده ایم و عاجز تو حاکمی و سلطان گر لطف می نمائی اور جور می فزانی
4 گر عاقلی و مجنون بگذار عشق لیلی در عاشقی رها کن ناموس و پارسائی
5 نزدیک تر ز جانی نزدیک ما و با ما چون ماه روی خود را از دور می نمائی
6 آیا بود که یک شب ناخوانده بی رقیبان چون بخت ناگهانی ناگه ز در درآنی
7 بی خواب و خوردم از غم ای بخت من چه خسبی چون نیست بی تو عمرم ای عمر من کجایی
8 بیچاره ای که باشد همچون کمال بی دل در محنت غریبی در قصه جدایی