-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 ای تو را دامن ز گلبرگ بهاری پاکتر غنچه وارم هر دم از شوقت گریان چاکتر
2 بود خاک آستانت از غبار غیر پاک شد ز شست و شوی آب چشمم اکنون پاکتر
3 ریختی صد بیگنه را خون که تیغت کس ندید نیست شوخی از تو در عاشق کشی چالاکتر
4 تا دل از غمناکی خود شادمان دیدم تو را جهد آن دارم که باشم از همه غمناکتر
5 نیکوان را نیست باک از خون عاشق ریختن گر مرا کشتی چه باک ای از همه بی باکتر
6 شویم از آب مژه سازم ز تف سینه خشک چون شود از خون ناپاکم تو را فتراک تر
7 رخش بیرون ران که بهر پایبوس مرکبت شد جهانی بر سر ره خاک و جامی خاکتر