ای تو را دامن ز گلبرگ بهاری پاکتر از جامی غزل 451

ای تو را دامن ز گلبرگ بهاری پاکتر

1 ای تو را دامن ز گلبرگ بهاری پاکتر غنچه وارم هر دم از شوقت گریان چاکتر

2 بود خاک آستانت از غبار غیر پاک شد ز شست و شوی آب چشمم اکنون پاکتر

3 ریختی صد بیگنه را خون که تیغت کس ندید نیست شوخی از تو در عاشق کشی چالاکتر

4 تا دل از غمناکی خود شادمان دیدم تو را جهد آن دارم که باشم از همه غمناکتر

5 نیکوان را نیست باک از خون عاشق ریختن گر مرا کشتی چه باک ای از همه بی باکتر

6 شویم از آب مژه سازم ز تف سینه خشک چون شود از خون ناپاکم تو را فتراک تر

7 رخش بیرون ران که بهر پایبوس مرکبت شد جهانی بر سر ره خاک و جامی خاکتر

عکس نوشته
کامنت
comment