-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو نقلی گرفتی به دندانِ تنگ گراینده تسکین پذیرد به سنگ
2 به دندان حوالت مکن کارِ سنگ که بازش به گوهر نیاری به چنگ
3 نگه دارش از استخوان زینهار توهم این نصیحت زمن یاددار
4 که من از پدر کردم این پند گوش ازین شرط تابرنگردی بکوش
5 توهم ای پسر از پدر یاددار که من از پدر داشتم یادگار
6 سپاس از خدا کاندرین شست و پنج ز دندان نه زحمت کشیدم نه رنج
7 برومند بودم ز پند پدر تو نیز از پدر باریا بهره بر
8 مکن خسته دندان به بادام سخت که از نقل محکم شود لخت لخت
9 سر پسته بشکن به سنگ ای پسر در بسته نتوان شکستن به سر
10 چو رخنه شود در مصافی درست شود پای استاده برجای سست
11 ندارد چو لشکر بجنبد ز جای یکی در هزیمت نیفشرده پای
12 مه اندازشان در پی یک دگر مجنبان بلا تا نیاید به سر