- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای دل عشاق را بروی تو شادی غایت مقصود و منتهای مرادی
2 در دلم آتش نهاده ای، چه توان گفت؟ هرچه نهادی بجای خویش نهادی
3 آتش عشق تو بود بادی دولت باد روانم فدای آتش بادی!
4 دولت وصل ارچه بس عظیم بلندست از تو توان خواستن، که شاه جوادی
5 جمله ذرات مست نور تجلیست تا تو ز خورشید حسن پرده گشادی
6 زلف ترا هر که یافت ضال و مضل شد روی ترا هر که دید مهدی و هادی
7 قاسم، ازین می بخود میا، که دریغست جانب محنت شدن ز معدن شادی