ای دل عشاق را بروی تو شادی از قاسم انوار غزل 609

قاسم انوار

آثار قاسم انوار

قاسم انوار

ای دل عشاق را بروی تو شادی

1 ای دل عشاق را بروی تو شادی غایت مقصود و منتهای مرادی

2 در دلم آتش نهاده ای، چه توان گفت؟ هرچه نهادی بجای خویش نهادی

3 آتش عشق تو بود بادی دولت باد روانم فدای آتش بادی!

4 دولت وصل ارچه بس عظیم بلندست از تو توان خواستن، که شاه جوادی

5 جمله ذرات مست نور تجلیست تا تو ز خورشید حسن پرده گشادی

6 زلف ترا هر که یافت ضال و مضل شد روی ترا هر که دید مهدی و هادی

7 قاسم، ازین می بخود میا، که دریغست جانب محنت شدن ز معدن شادی

عکس نوشته
کامنت
comment