تو می‌روی و بر آنم که در از سلمان ساوجی غزل 288

سلمان ساوجی

آثار سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

تو می‌روی و بر آنم که در پی تو برانم

1 تو می‌روی و بر آنم که در پی تو برانم ولیک گردش گردون گرفته است عنانم

2 مگو که اشک مران در پیم، بگو: من مسکین به غیر اشک چه دارم که در پی تو برانم؟

3 تو رفتی و من گریان بمانده‌ام، عجب از من بدین طریق که می‌رانم آب دیده بمانم

4 برید ما به جز از آب دیده نیست گر از تو اجازه هست بدیده همین دمش بدوانم

5 ز جان خویش جدا ماندم، ای فلک مددی ده مرا به خدمت جانان رسان به جان مرسانم

6 مرا ز پای در آورد دستبرد فراقت به سر به خدمتت آیم به پای اگر نتوانم

7 مرا اگر بخوانی همین بس است که باری ز نامه تو سلامی به نام خویش بخوانم

8 به مهر روی تو هر دم منورست ضمیرم به وصف لعل تو هر دم مرصع است زبانم

9 تو گفته‌ای که ز سلمان، فتاده‌ایست، چه آید؟ من اوفتاده‌ام اما چو سایه با تو روانم

عکس نوشته
کامنت
comment