1 ای دوست گداز یار بیگانه نواز نازی زتو و جهان جهان عجز و نیاز
2 آتش بدلم زنی و گویی که مسوز بینی که همی سوزم و گویی که بساز
1 حاصل انجام جز کشته ی آغاز نیست ناصح مشفق مگر آگه از این راز نیست
2 خویش اگر کینه جوست لازم روی نکوست سرو سر افراز را سر کشی از ناز نیست
1 وقت آن شد که ز میخانه در آیم سر مست لب ساغر بلب و طره ی ساقی در دست
2 کف زنان، دست فشان، از دو جهان بر دو جهان پرده بردارم و بیرون فکنم هرچه که هست
1 آگاه کسی ز کار ما نیست کاو را نظری به یار ما نیست
2 ماییم و دلی خراب و آن نیز یک روز باختیار ما نیست