1 ای دوست گداز یار بیگانه نواز نازی زتو و جهان جهان عجز و نیاز
2 آتش بدلم زنی و گویی که مسوز بینی که همی سوزم و گویی که بساز
1 گر بسوزیم بآتش همه گویند سزاست در خور جورم و از فضل توام چشم عطاست
2 گر بخوانی زعطا سر زخطا در پیش است ور برانی بجفا روی امیدم بقفاست
1 سر نهادیم بسودای کسی کاین سر ازوست نه همین سر که تن و جان و جهان یکسر ازوست
2 گر گل افشاند و گر سنگ زند چتوان کرد مجلس و ساقی و مینا و می و ساغر ازوست
1 من و دل را بکویی منزلی بود که در هر سو دلی با بیدلی بود
2 چرا خود عشق زینسان مشکل افتاد که آسان شد از وهر مشکلی بود