ای خیال چشم مستت خون از عمادالدین نسیمی غزل 248

عمادالدین نسیمی

آثار عمادالدین نسیمی

عمادالدین نسیمی

ای خیال چشم مستت خون صهبا ریخته

1 ای خیال چشم مستت خون صهبا ریخته زلف مشکین تو را سرهاش در پا ریخته

2 حقه مرجان منظوم تو پیش جوهری از دو لعل، آب رخ لؤلؤی لا لا ریخته

3 روی چون گلبرگ شیرین تو، ای گلزار حسن! مشک و عنبر بر گل از مشک سمن سا ریخته

4 در چمن پیش خیال عارضت باد صبا کرده ابتر مصحف گل را و اجزا ریخته

5 مهر خورشید رخت هردم ز روی تربیت در کنار دیده ما، لعل و درها ریخته

6 چشم بیمار تو در خون دل ما برده دست روح را سودا گرفته، عقل صفرا ریخته

7 از خیال جام نوشین تو دارم جای خلد ساقی رضوان ز کف راح مصفا ریخته

8 ای نوشته بر لب لعلت که: من یحیی العظام جان در اعضای جهان از جرعه ما ریخته

9 عکس رخسار تو در پیمانه چشم خرد همچو راح آتشین در کاس مینا ریخته

10 (ز آفرینش دانه‌ای افشانده زلفت در ازل صد جهان جان پریشانش ز هر تا ریخته)

11 هردم از انفاس جان‌پرور نسیمی چون خطت باده روح‌القدس در جام اشیا ریخته

عکس نوشته
کامنت
comment