1 ای خواجه عقل بین که بزرگان شهر ما بر خویشتن فضای جهان تنگ می کنند
2 گر فی المثل به مجلس صدر آورند روی هر یک به صدر مجلسش آهنگ می کنند
3 بهر گزی زمین که بود ملک دیگری تیغ زبان کشیده به هم جنگ می کنند
1 ای ز کرم چاره گر کارها مرهم راحت نه آزارها
2 روشنی دیده بینندگان پردگی پرده نشینندگان
1 از حسن آن بصری نافذ بصر نکته ای آرند عجب مختصر
2 کز دل غفلت زده گر دم فشاند آن نفس پاک که حجاج راند
1 ای ز وجود تو نمود همه جود تو سرمایه بود همه
2 مبدع نوی و کهن ما تویی هست کن و نیست کن ما تویی