خون می‌خوری و نیستت از آشفتهٔ شیرازی غزل 130

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

خون می‌خوری و نیستت از خلق مخافت

1 خون می‌خوری و نیستت از خلق مخافت تا چند کنی شوخی؟ تا چند ظرافت؟

2 ای حسن و صباحت اثری از گل رویت از چاه زنخدان تو خورد آب لطافت

3 بوی میش آورد سوی خانه خمار زاهد که مکان داشت به بازار خرافت

4 در راه طلب راحت و رنج است مساوی عاشق بود آسوده ز آسایش و آفت

5 قرب در جانان طلب دور شو از خود کاین دوریت از سر ببرد بعد مسافت

6 ای مغبچه در دیر مغان پرده برافکن تا کعبه سوی دیر شتابد به شرافت

7 مهمان نتوان بود مگر خوان بلا را گر عشق نهد سفره‌ای از بهر ضیافت

8 آشفته به جز مهر تو در دل ندهد راه بر غیر علی نیست سزا تخت خلافت

9 در هر دو جهان مالک ملکی به حقیقت بر کون و مکان جمله خدایی به اضافت

عکس نوشته
کامنت
comment