خواهی که به هیچ غم نمیری از کمال خجندی غزل 1016

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

خواهی که به هیچ غم نمیری

1 خواهی که به هیچ غم نمیری تا دست دهد پیاله گیری

2 می نوش به شادی و شو از او آن دم که به دست غم اسیری

3 نی گفت به زیر لب همین است اگر اهل دلی نفس پذیری

4 در سرزمی ات چو تاج لعل است سلطانی و صاحب سریری

5 من درد کشم نه شاه و درویش فارغ ز بزرگی و حقیری

6 در عشق جوانم و توانگر غم نیست ز پیری و قیری

7 از سرو روان عصای پیری شد پیر کمال بایدش ساخت

عکس نوشته
کامنت
comment