عرق از برگ گل انگیختنش از محتشم کاشانی غزل 279

محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

عرق از برگ گل انگیختنش را نگرید

1 عرق از برگ گل انگیختنش را نگرید آب و آتش بهم آمیختنش را نگرید

2 دامن افشاندن و برخاستنش را بینید ساغر افکندن و می ریختنش را نگرید

3 همچو طفلی که دهد بازی مرغان حریص دام به نهادن و بگریختنش را نگرید

4 گرچه می‌گویم و غیرت به دهان می‌زندم کوه سیم از کمر آویختنش را نگرید

5 جان دیوانهٔ من می‌رود اینک بیرون از بدن رابطه به گسیختنش را نگرید

6 محتشم اشک ز چشم آه ز دل کرده رها فتنه از بحر و بر انگیختنش را نگرید

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر