از یار کهن نمی کنی یاد از جامی غزل 266

از یار کهن نمی کنی یاد

1 از یار کهن نمی کنی یاد این پیشه نو مبارکت باد

2 فریاد کسی نمی کنی گوش پیش که کنیم از تو فریاد

3 با دولت بندگیت هستیم از خواجگی دو عالم آزاد

4 شاید که تو را فرشته خوانند کین لطف ندارد آدمیزاد

5 آن سوخته یافت لذت عشق کز وصل نشان ندید و جان داد

6 از شکر جانفزای شیرین پرویز نیافت ذوق فرهاد

7 مرغ چمن وفاست جامی در دام غم و بلا چه افتاد

عکس نوشته
کامنت
comment