- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای با جفا در ساخته با ما نمی سازی چرا روزی ، شبی ، وقتی ، دمی ، با ما نپردازی چرا
2 با غمزگان مست گو ، صلح است ما را با شما بر زه کمان کردن که چه، وین ناوک اندازی چرا
3 گر نیستی در خون من ، خصم دل مجنون من از زلف طرّاری که چه ، وز غمزه طنازی چرا
4 آشفته چون من بلبلی بر گل ستان روی تو افتاده در بند قفس با این خوش آوازی چرا
5 سر پیش حکمت بر زمین، داریم و نامت بر نگین بر عاجزان ممتحن این گردن افرازی چرا
6 نا کرده از شهد لبت روزی به عمدا چاشنی شب های تا روزم چو شمع از سوز بگدازی چرا
7 با آن که داری روز و شب ، با من مصاف و عربده من صلح را در می زنم تو جنگ آغازی چرا
8 گه انتظارم می دهی گه نا امیدم می کنی با چون نزاری والهی این بل عجب بازی چرا