تو خود به گوش نیاری حدیث زاری ما از کمال خجندی

کمال خجندی

کمال خجندی

کمال خجندی

تو خود به گوش نیاری حدیث زاری ما

1 تو خود به گوش نیاری حدیث زاری ما که در تو کار نکردست درد کاری ما

2 شنوده ام که گشودی زبان بدشنامم عزیز من چه گشاید ترا ز خواری ما

3 گر ای نسیم شبی بگذری بر ان سر زلف به گوش او برسان ذکر بی قراری ما

4 هزار بار به جان بار محنتت بردیم به هیچ بر نگرفتی تو بردباری ما

5 اگر چه از دو جهان کردیم قطع امید به لطف و رحمت تو هست امیدواری ما

6 سزد که ذیل کرم بر گناه ما پوشند به روز حشر چو بینند شرمساری ما

7 کمال در سگ کویش علو همت بین که عار آیدش از همدمی و یاری ما

عکس نوشته