1 تا می نخوری، قد رخ زرد ندانی ؛ تا جان ندهی، فایده ی درد ندان ی
2 تا جان نرسد بر لبت، از حسرت پیغام آن مژده که قاصد بمن آورد ندانی
3 تا صاحب محمل، دلت ازکفر نرباید بیتابی مجنون ز پی گرد ندانی
4 تا سنگدلی، بر سر خاکت ننشیند صبری که دلم در غم او کرد ندانی
5 گفتی که: کنی چاره ی درد دل آذر افسوس که خاصیت این درد ندانی
دیدگاهها **