- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نشاید ای مه خورشید رخ تو را روزه که نیست بر مه و خورشید هیچ جا روزه
2 تن تو کاهد و جان هزار سوخته دل مکن مکن که نباشد تو را روا روزه
3 بسی نماند که سازد چو ماه نو باریک مرا فراق جمال تو و تو را روزه
4 هزار رخنه بود در نماز و روزه ز تو کجا تو کافر خون خواره و کجا روزه
5 ز روزه خوردن ماهی مدار بیم گناه که ما به عذر تو داریم سالها روزه
6 ز هر چه غیر تو بستیم راه دیده و دل که نیست بهتر ازین در طریق ما روزه
7 چو نیست بر شکرش دسترس تو را جامی به آب دیده و خون جگر گشا روزه