- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تو را به کون و مکان سر فرو نمی آید مرا دلی که صبوری از او نمی آید
2 اگر جهان همه حور بهشت خواهد بود چه چاره چون به خیالم جز او نمی آید
3 وگر به روضه خلدم قصور عرضه کنند به جان تو که به چشمم نکو نمی آید
4 شبی نمی گذرد بر من از غم هجران که خون دیده به رویم فرو نمی آید
5 از این بلای دل و دیده جفاکش من عجب که مردم چشمم برو نمی آید
6 به آب دیده توان دید خون چشمم را به قطره قطره ی خون کاو فرو نمی آید
7 اگر جهان همه پر چشمه حیات شود به غیر خون دل ما به جو نمی آید