تو را به کون و مکان سر از جهان ملک خاتون غزل 703

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

تو را به کون و مکان سر فرو نمی آید

1 تو را به کون و مکان سر فرو نمی آید مرا دلی که صبوری از او نمی آید

2 اگر جهان همه حور بهشت خواهد بود چه چاره چون به خیالم جز او نمی آید

3 وگر به روضه خلدم قصور عرضه کنند به جان تو که به چشمم نکو نمی آید

4 شبی نمی گذرد بر من از غم هجران که خون دیده به رویم فرو نمی آید

5 از این بلای دل و دیده جفاکش من عجب که مردم چشمم برو نمی آید

6 به آب دیده توان دید خون چشمم را به قطره قطره ی خون کاو فرو نمی آید

7 اگر جهان همه پر چشمه حیات شود به غیر خون دل ما به جو نمی آید

عکس نوشته
کامنت
comment