جامی

جامی

جامی
جامی

ای ز خاک قدمت چشم مرا بینایی از جامی غزل 977

غزل 977 ام از 3391 فاتحة الشباب - غزلیات

ای ز خاک قدمت چشم مرا بینایی

1 ای ز خاک قدمت چشم مرا بینایی چشم بد دور ز روی تو که بس زیبایی

2 ای خوش آن دیده که اول به رخت می افتد بامدادان که به صد جلوه برون می آیی

3 لطف و انعام تو عام است ندانم که چرا هیچ گه بر من درویش نمی بخشایی

4 سوز من روشنت آن دم شود ای شمع چگل که شبی سوخته باشی به غم تنهایی

5 گر نیرزم به جوابی چو سلامت گویم چشم دارم که به دشنام زبان بگشایی

6 چند سودای بتان وای ازین خون خوردن تا به کی طعن کسان آه ازین رسوایی

7 عقل گفتا نرسد وصل سلاطین به گدا بیش ازین در طلبش عمر چه می فرسایی

8 عشق فریاد برآورد که ای عقل خموش بس بود لذت درد طلب و جویایی

9 جامی از خیل سگان یا ز غلامان باشد بنده حلقه به گوش است چه می فرمایی

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر ای ز خاک قدمت چشم مرا بینایی

شاعر شعر ای ز خاک قدمت چشم مرا بینایی چه کسی است ؟

شاعر شعر ای ز خاک قدمت چشم مرا بینایی جامی می باشد.

شعر ای ز خاک قدمت چشم مرا بینایی در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 9 سروده شده است.

قالب شعر ای ز خاک قدمت چشم مرا بینایی چیست ؟

قالب شعر ای ز خاک قدمت چشم مرا بینایی غزل است

مضمون اصلی شعر ای ز خاک قدمت چشم مرا بینایی چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر شاد, شعر فارسی, شعر قشنگ, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر شاد, شعر فارسی, شعر قشنگ, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.