ای خاک ته کفش تو کحل بصر ما از جامی غزل 34

ای خاک ته کفش تو کحل بصر ما

1 ای خاک ته کفش تو کحل بصر ما کفشی که زنی بر سر ما تاج سرما

2 می کن به خبر پرسی ما رنجه لب خویش زان پیش که پرسی و نیابی خبر ما

3 پیش از حرم کعبه به کوی تو رسیدیم کوتاه شد المنة لله سفرما

4 سیل مژه از کوی تو خون دل ما شست آنجا نپسندید که ماند اثر ما

5 دامن همه پر داغ بود خرقه ما را زان خون که چکیده ست ز داغ جگر ما

6 زاشک و رخ ما در ره خود پای کشی باز پیش تو کم از خاک بود سیم و زر ما

7 ریزیم به پای تو در نظم چو جامی آویزه گوش تو نشاید گهر ما

عکس نوشته
کامنت
comment